هر چند تا نهایت باران رسیده ایم
جز درد از زراعت دنیا ندیده ایم
دنیا به کام ما چه صمیمانه زهر شد
ما که نه گندمی ونه سیبی نچیده ایم
قلبم اگر برای تو شد زار و بی قرار
دیروزبود .حال از آن دل بریده ایم
صادق تر از تمام غزل ها نشسته ام
حافظ نگو که بد تر از این هم شنیده ایم
دیگر دوا ی غمم نیست غیر اشک
ما مرگ را به جان ودل خود خریده ایم