نگاهی نو به ساختارهای غزل امروز

نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم


انجمن شعر پارسیسا به همه ی مهمانان عزیز خیر مقدم می گوید
ارسال پاسخ
تعداد بازدید 547
نویسنده پیام
jabertormak آفلاین


ارسال‌ها : 9
عضویت: 20 /11 /1391
محل زندگی: قیروکارزین
سن: 45
شناسه یاهو: jabertormak@yahoo.com
تشکرها : 1
تشکر شده : 4
نگاهی نو به ساختارهای غزل امروز
[undefined=undefined]نگاهی نو به ساختارهای غزل امروز
بحث در بخش قبلی تا بدانجا رسید که غزل که فخیم ترین قالب شعر پارسی است با شیوع خیلی سریع اشعار آزاد در دوره ی ما به محاق رانده شد ، و شاعران برای اینکه بتوانند غزل را از محاق خارج کنند برنامه های متنوعی را تدارک دیدند . همچنان که در بخش اول دیدیم ، اتاق قرمز هادی خوانساری در دهه ی هفتاد به پاتوق شاعران مطرح کشور تبدیل شد منزوی خود می گوید که یکماه را دراین اتاق بیتوته کردم تا قطعنامه مشهور ( مانیفست هادی خوانساری) را مطالعه نمایم . تحولی که از این طریق شامل شعر فارسی شد شامل سه عنصر اساسی بود .
1-تحول در ساختار وفرم
2-تحول در نگاه شاعران به غزل
3- تحول در زبان
الف) ساختار و فرم غزل امروز
خوانساری نام غزل جدید را غزل فرم یا پیشرو گذاشت . و در این مسیر سه وزن شعر را برای قالب شعرش در نظر گرفت .
وزن مجتث : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
و وزن خفیف : (فعلاتن)فاعلاتن مفاعلن فعلن
وزن رمل : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
این سه وزن را بعنوان نمادی از غزل فرم دوباره زنده کرد . از خصوصیات این سه وزن این بود که هرسه قابلیت تبدیل به یک وزن جدید دوری که تا دهه ی هفتاد سابقه نداشت را دارا بود . دکتر ابوالحسن نجفی در مقاله ارزشمند تحولات عروضی غزل امروز می نویسد : « جسارت شاعران جوان امروز در تحول در اوزان عروضی ستودنی است . زیرا با همین خصوصیت توانسته اند اوزان جدیدی را ابتکار کنند که شاید در بعضی موارد بر خلاف قاعده ی عروض شعر سنتی ما می باشد . اینکه میگویم به غزل فردا خوشبینم یکی بخاطر همین ابتکارهای به روز است . »
وزنهای نو و ساختارهای عروضی جدید طی سی سال گذشته توانسته طبع شاعران جدید را اقناع کند بطوری که غزل های جدید و بکری شکل گرفت که باعث شد روند رو به رشد این مسیر را شاداب تر نماید
خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد ( نجمه زارع )
بی قرار تو ام و در دل تنگم گله هاست ( مصطفا فاضل نظری)
از باغ می برند چراغانی ات کنند ( فاضل نظری)
می شود یک روز فصل خوشه چینی در بهشت ( محمد کاظم بهمنی)
شب آمد و دل تنگم هوای خانه گرفت ( هوشنگ ابتهاج)
یک عمر مانده تنها ، تنها به جرم اینکه /
او سرسپرده می خواست من دل سپرده بودم( محمد علی بهمنی)
این تحول چشمگیر در ساختار شعر تا بجایی رسید که شاعران بعضی از این اوزان را دوبرابر کردند و یک وزن جدید ابتکار کردند :
کفش هایم کجاست می خواهم ، بی خبر راهی سفر بشوم ( مهدی فرجی)
دل به آبی آسمان بدهی ، به همه عشق را نشان بدهی
بعد در راه دوست جان بدهی ، دوستت عاشق زنت باشد ( سید مهدی موسوی)
نکته ی دیگراینکه در کنار تحولات ساختاری شعر در بافت غزل نیز چند نو آوری انجام گرفت :
غزل مثنوی : اولین بار غزل مثنوی در سال 78 شکل گرفت . تا قبل از آن گروهی بر طبل می کوبیدند که غزل با داشتن قافیه و وزن دست و پای شاعر را می بندد شاعران جوان برای مقابله با این طرز فکر سه ابتکار مهم انجام دادند که هر سه تا امروز نقطه ی شروع زیبایی بود.
غزل مثنوی – غزل ترکیبی – غزلواره
هر سه ابتکار نتیجه ی مانیفست ادبی هادی خوانساری بود که در آن پیش بینی شده بود .
در غزل مثنوی شاعران غزلسرای امروز معتقدند که اگر وزن ملکه ی ذهنی شاعر باشد بهیچ عنوان دست و پاگیر نخواهد بود ، شاعری که بر وزن شعر مسلط است احساسش بیشتر گل می کند گاه یک شاعر می تواند در یک وزن صدها مصرع خوب را تولید کند اما برای رفع مشکل دست و پا گیری قافیه سه پیشنهاد ارائه دادند که هریک در جای خود هم قابل بحث است هم قابل پذیرش و منطقی است . در غزل مثنوی با آمدن چند بیت مثنوی شاعر خود را از تنگنای قافیه نجات می دهد منتها مثنوی ها هم باید مولفه های غزل را دارا باشند . یعنی شاعر گاه در غزلش قریب به ده قافیه دارد ولی حرفش تمام نشده با این ابتکار ادامه ی حرفش را می تواند در قالب مثنوی بزند . و این یک نوع هنجار شکنی مورد پسند بود که اکثر شاعران جوان از آن استقبال کردند .
دوم غزل ترکیبی بود ، این کار نیز به شاعر کمک می کرد که در یک غزل از دو نمونه قافیه استفاده نماید تا از تنگنای قافیه خارج شود ، در واقع این کار ترکیب دوغزل بود در یک وزن که تمام محور های سخن در هر دوغزل یکی بود .
در این شیوه ی جدید نیز غزلیات بسیار زیبایی خلق شد که همچنان نیز ادامه دارد .
سومین مطلب غزلواره هاست . گاه شاعر در قالب هایی غیر از غزل درونمایه ی غزل را تزریق می کند در واقع سخنانش غزل است در قالبی عیر از قالب غزل چارپاره ها و مثنوی غزلواره ها از این نمونه اند بعبارت دیگر شاعر در قالب مثنوی غزل می گوید که این کار نیز دست و پای شاعر را در انتخاب قافیه کاملن باز می کند .
ب) تحول در نگاه و اندیشه ی شاعران
استفاده از موضوعات روز در غزل امروز و یا استفاده نو از تلمیحات و کنایه های گذشته و ورود مسائل اجتماعی و حتا سیاسی به حوزه ی غزل نیز از جمله تحولاتی است که در حوزه ی غزل انجام گردید هرچند به اشتباه آن را غزل اجتماعی یا عاشقانه یا سیاسی می خوانند اما در کل غزل غزل است و این مضامین و موضوعات در اشعار حافظ نیز بوفور دیده می شود . و شایسته نیست پسوندهای اجتماعی و سیاسی به غزل داده شود . غزل یعنی مغازله با معشوق حال ممکن است کسی با معشوقش از بعضی مسائل اجتماعی و سیاسی نیز سخن به میان آورد . این کار نفس غزل بودن شعر را از بین نمی برد تنها در غزل از مسائل دیگری نیز صحبت شده است .
گاه نیز حتا بزرگان ما روی غزل اسم می گذارند غزل رسالتی یا غزل متعهد که بعقیده ی نگارنده هیچ کدام در تعریف غزل گنجانده نمی شود . شاعر یک جامعه شناس نیست که بخواهد توصیه های اجتماعی داشته باشد زیرا مسائل اجتماع با عقل سروکار دارد نه با احساس . احساس شاعر ورای برنامه ریزی و طرح های جامعه شناختی و حتا روانشناختی قرار دارد و اگر قرار شد به این مسائل بپردازد دیگر نباید اسم غزل را روی آن گذاشت منظومه ای است که راه را نشان می دهد مثل بسیاری از اشعار گذشته که شعر نیستند اما نظمند :
پسران وزیر، ناقص عقل
به گدایی به روستا رفتند
روستا زادگان دانشمند
به وزیری پادشا رفتند ( شیخ اجل سعدی)
دیگران کاشتند و ما خوردیم
ما بکاریم و دیگران بخورند ( ملک الشعراء بهار)
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی (شیخ اجل سعدی )
دختران را همه جنگ است و جدل با مادر
پسران را همه بدخواه پدر می بینم (حضرت لسان الغیب حافظ)
اینگونه مضامین در شعر یک خطابه محسوب می شود که در منطق مورد بررسی قرار می گیرد بنابراین اگر شاعر جامعه شناس خوبی هم باشد نوشته هایش از شعریت کمتری برخوردار است . در غزل شاعر خودش و محیط اطرافش همه متعلق به وجود معشوق است و شایسته مغازله نیست از مادیات و دنیای آن حرف زدن اما اگر حرفی هم زده میشود بشرطی پسندیده است که در راستای مفهوم غزل باشد .
نو آوری در مضامین گذشته نیز در شعر امروز بسیار پسندیده است :
یوسف به این رها شدن از چاه دل نبند
این بار می برند که زندانیت کنند ( فاضل نظری)
بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است
مثل کرمان که به روی گسل زلزله هاست ( فاضل نظری)
وطن ام چهره برافروخته از پاییز است
سرخیِ سیب من از خون انار آمده است ( مهدی فرجی)
به ثروت شيوخ عرب ميتوان فروخت
در بدترين لباس جهـــان مانکن تو را ( مهدی فرجی )
فهمیده ام که داغِ جنوب از وجود توست
اهواز بـــی حضـور ِ تــــو، تبریزِ دیگریست ( امید صباغ نو)
همان وقت رانده شدن به زمین ... آه !
بـــه خود گفت حوّا که آدم مهم نیست ( سید مهدی موسوی)
دنیا تمام شد... و از این اتفاق تار
جز پرچم سفید نمادی نمانده بود ( فاطمه اختصاری )
آه ای سفر کرده ! برگرد ، ای طاقتم برده ، برگرد
برگرد کاین بی قراری ، آرامش از من گرفته است ( حسین منزوی )
روی میز خالی من، صفحه ی باز حوادث
در ستون تسلیتها ، نامی از ما یادگاری ( قیصر امین پور)
سوم تحول در زبان شعر
در این روند رو به جلو شاعران جوان سعی کردند زبان شعریشان را بدو تکلف و تعارف و خیلی ساده به زبان رسمی جامعه نزدیک نمایند . اگرچه این کار محاسن زیادی داشت اما معایبی نیز در پی داشت که مهمترین عیب آن کاسته شدن فخامت و بلاغت از حوزه غزل بود . اما به هر حال جامعه ی شعری جوان ما آن را پذیرفت :
کفش هایم کجاست می خواهم ، بی سفر راهی سفر بشم
مدتی بی‌بهار طی بکنم دو سه پاییز دربه در بشوم ( مهدی فرجی)
خسته از انقلاب و آزادی ، فندکی در می آوری شاید
هیجده تیر بی سرانجامی ، توی سیگار بهمنت باشد ( سید مهدی موسوی)
بــه کوچـــه پا نگذاریم تا نفرمایند:
جدا شوند ز هم این دو تای غیرمجاز ( نجمه زارع)
عشق زاییده ی بلـــخ است و مقیم شیراز
چون نشد کارگر آواره ی تهران شده است ( غلامرضا طریقی )
به جهنم که از این خانه فراری شده ای

عاشقت بودم و هرگــز نشنیدی به درک ( سوفی صابری )
و صدها نمونه ی دیگر که از حوصله ی این مجال خارج خواهد بود .
صد البته بحث در مورد غزل امروز یاد است اگر خداوند تبارک و تعالی عمری بخشید باز هم روی این قضیه به بحث خواهیم نشست .
جابر ترمک 7/1/92










[/undefined]

چهارشنبه 07 فروردین 1392 - 12:54
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
ارسال پاسخ



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :

انجمن شعر پارسیسا لحظات خوبی را برای شما آرزومند است
Powered by Tem98 | Copyright © 2009 Rozblog Group